مزرعهی دلگشاد، مزرعهی آزاد!

بعد از این حرفها عدهی زیادی از آدمهای دهکدهی نرمهریز دیگر محصولاتشان را از مرزعهی دلگشاد تهیه میکردند. آنهایی که بلد بودند، خودشان محصولاتی که خریده بودند را با چیزهای دیگری پیوند میزدند تا آن چیزی که میخواستند را به دست بیاورند. بعد محصول جدیدشان را (به همراه هستهاش!) به همه معرفی میکردند و معلوم میشد خیلیهای دیگر هم آن محصول را میخواستند. بعد آن محصول میشد نقطهی شروعی برای یک پیوند دیگر توسط یک کشاورز دیگر و به همین ترتیب ادامه پیدا میکرد. آنهایی که کشاورزی بلد نبودند هم از تعدادی زیادی گروه «خدماتی» که فعالیت میکردند و با هم در حال رقابت بودند، یکی را انتخاب میکردند تا محصولی که لازم داشتند را برایشان تولید کند. تعداد آدمهایی که از مزرعهی نرمهریز محصولاتشان را میخریدند کمتر و کمتر میشد و تعداد کسانی که میرفتند پیش غنیمراد و بقیهی آدمهای معمولی و کشاورزهایی که ترجیح میدادند آزاد زندگی کنند بیشتر و بیشتر...
اما داستان به اینجا ختم نمیشود! یعنی «داستان» به اینجا ختم میشود، ولی پرونده نه! در قسمت بعدی پرونده، توضیحات مفصلتری دربارهی اصل داستان و تاریخچهی واقعی شکلگیری جنبش نرمافزارهای آزاد خواهید دید. به علاوه، نیمنگاهی هم به مزیتهای امنیتی و مدلهای تجاری مبتنی بر فلسفهی نرمافزار آزاد میاندازیم.
خوب باشید!